كار تنش زیاد ولی وقت من كم است
یك شب برای شست و شوی این بدن كم است
بانوی من نحیف نبود ، اینچنین نبود
وقتی نگاه میكنمش ظاهراً كم است
در زیر پارچه ورمش گم نمیشود
آنقدر واضح است كه یك پیرهن كم است
باید چگونه جمع كنم این بساط را
فرصت كم است و آب كم است و كفن كم است
مسمار را خودم زده بودم به تخته ها
باید بمیرم آه ، پشیمان شدن كم است
گیرم حسین دق نكند اینچنین ولی
گریه بدون داد برای حسن كم است
آئینه آمدی و ترك خورده میروی
یعنی برای بردن تو چهار زن كم است
پیراهن حسین كه كارش تمام شد
پس جای غُصّه نیست اگر یك كفن كم است
بالت ، پرت ، تنت ، همه ی پیكرت خدا
این زخمها زیاد ولی وقت من كم است
علی اکبر لطیفیان فاطمیه ی 91